کیز کوله سی یا برج دختر

 برج دختر یا”کیز کوله سی”  که درنوشته های رفیق خالد نویسنده بزرگ ترک , بعنوان نیلوفری که پژمرده نمی شود، عنوان شده؛ یکی ازمعروفترین جاذبه های استانبول می باشد. این برج مانند نیلوفر دریایی زیبا در بین آبهای آبی تنگه بسفر، بی سر و صدا و تنها , نظاره گر استانبول می باشد

برج دختر بر روی صخره ای بزرگ و صاف که درست دروسط تنگه بسفر قرار گرفته، ساخته شده است. این برج ساخته دست بشر,مدتها توسط انسانها به دست فراموشی سپرده شده بود,این دختر زیبامدتهاست به تنها زیستن عادت کرده , زیرا دوستان چندانی ندارد. او در هر ساعتی از روز با نسیم ها و بادهای تند همراه و رفیق است. در این میان نباید مرغان دریایی را فراموش کرد که با صدای مداوم حضور خود را,در کنار برج دختر اعلام می نمایند

اگر ازمردم استانبول بپرسیم که دوست داشتنی ترین بنای استانبول کجاست، همه برج دختر را نشان می دهند. همه اهالی استانبول از بچه هفت ساله تا پیرمرد هفتاد ساله عاشق این بنای زیبا هستند. وهمه اینها به خاطر داستانهای عاشقانه بسیاری است که درمورد آن نقل میکنند. مردم استانبول به این داستانهای عشقی از ته دل وابسته هستند
اولین افسانه ای که در مورد برج دختر نوشته شده، عشق هرا و لاندروس می باشد. هرا یکی از راهبه های معبد آفرودیت عاشق ماهیگیری بنام لاندروس از مردم آبیدوس می شود. لاندروس جوان هرشب برای دیدن معشوقه خود تا برج شنامیکرده است. یکی از شبهادراثرطوفان فانوس برج دختر خاموش شده ,لاندروس راه را گم کرده و غرق می شود. فردای آنروز هرا باشنیدن این خبر، خود را از بالای برج به پایین پرت کرده و خودکشی می کنداین افسانه که همواره ورد زبان سیاحان غربی قرن هفدهم بود، باعث شد تا این بنا، نام برج لاندر را بخود بگیرد
در فرهنگ عثمانی ، شخصی بانام حمدالله از مردم آماسیا مانند لاندروس خود را به آبها سپرده و سعی نمود تا به طرف مقابل تنگه برود. اما این مرد جسور نه بخاطر عشق ,بلکه برای دادن درس عبرت به پادشاه این کار را انجام داده بود. در این افسانه حمدالله افندی نه با شنا کردن بلکه با چهار زانو نشستن بر روی آب، تنگه را پشت سر گذاشته و به قصر توپکاپی رسیده است.
یکی دیگر از داستانها قصه دختر پادشاه است. این دختر با موهای بلند، ابروان کمانی و چشمان آبی خود بی همتا بوده است. پادشاه دختررا ازهمه پنهان میکرد. روزی پادشاه از پیشگویی شنید که ماری دخترش را نیش خواهد زد. این پادشاه برجی میان تنگه ساخته و دخترش را در آن تحت مراقبت قرار داد. اما روزی ماری از سبد انگوری که برای دخترک فرستاده شده بود، بیرون آمد و دخترک را نیش زد.
برج دختر، این سمبل ارزشمند استانبول، سرچشمه الهام بسیاری از شاعران، نویسندگان و نقاشان داخلی و خارجی بوده و موضوع بسیاری از آثار هنری شده است

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.