زینب پاشا، زنی دلاور از خطه آذربایجان، در روزگاری که زنان با روبند در شهرها رفت و آمد میکردند و استقلالی از خود نداشتند؛ چادر به کمر میبست و در مقابل هر ستمی که به مردم میشد، ایستادگی میکرد. زینب پاشا در محلهی عمو زین الدین تبریز که از محلات حاشیه نشین شهر بود، بدنیا آمده است. وی از کودکی طعم فقر و سختی را چشیده است. زینب پاشا زنی درشت هیکل و شجاع بود و القاب زیادی از جمله؛ «زینب باجی»، «بی بی شاه زینب»، «ده باشی زینب» و «ائل قیزی» داشت. زینب پاشا اما در این راه هیچگاه تنها نبوده است و زنان آذربایجان همواره پشت به پشت او در مبارزات شرکت میکردند. گفته میشود اغلب این زنان از همان محله عمو زین الدین بودهاند.
در سال ۱۳۰۶ ه.ق. بدنبال اعطای حق امتیاز انحصار توتون و تنباکو به انگلستان، توسط ناصرالدین شاه، تجار ایرانی به اعتراض برخواستند. بعد از اینکه ناصرالدین شاه با لغو قرارداد مخالفت کرد؛ مجتهدان بزبرگ، فتوای تحریم توتون و تنباکو را صادر کردند. در تبریز یکی از اتفاقات تاثیرگذار بستن مغازهها در بازار تبریز بود؛ که این اتفاق در پی دعوت میرزا جواد، مجتهد بزرگ تبریز، رخ داد. با رسیدن خبر بسته شدن بازار به تهران، به دستور شاه، ماموران به زور اسلحه و سرکوب اعتراضات؛ بازاریان را مجبور به باز کردن مغازهها کردند. زینب پاشا با شنیدن این خبر، به همراه دستهای زنان، به بازار هجوم بردند و بعد از درگیری با ماموران، بازاریان را دوباره مجبور به بستن مغازهها کردند و بی آنکه شناخته شوند از بازار گریختند. دربار اصرار به باز کردن مغازهها داشت و زینب پاشا به همراه دار و دستهاش، هربار با ماموران دولت مقابله میکرد و مغازهها را میبست.
حضور زنان در اعتراضات، در آن دوره، غیرت مردان را بیدار میکرد و آنان را موظف به حمایت و پشتیبانی از زنان میکرد. به گفته کریم طاهرزاده بهزاد، “هر مرد وظیفه داشته که شئونات زنان را، که در میان جامعه احترام فوقالعاده داشتهاند، ولو با فدا کردن جان خود حفظ نماید. لذا وقتی عدهای زن در بازار ظاهر میشدند، احساسات مردان شعله ور گشته، به پا میخاستند و مانع را از میان برمیداشتند. این غلیان وقتی به اوج میرسید که زنی لچک خود را به نشانه استمداد به طرف مردان پرتاب بکند”.
اقدام مهم دیگر زینب پاشا در جریان احتکار گندم و غلات توسط ثروتمندان و تجار جیره خوار قاجار بود. در این زمان زینب پاشا محتکران را شناسایی میکرد و به همراه زنان همراه خود به انبارهای آنان هجوم میبرد و غلات را بین مردم تقسیم میکرد.
طاهرزاده آخرین تحرک زینب پاشا را حمله به منازل نظام العلما و علاء الملک و ثقه الدوله از محتکران تبریز و مصادره اموال آنها در ربیع الثانی ۱۳۱۶ میداند. در برخی دیگر از منابع تاریخی درباره اواخر عمر زینب پاشا چنین آمده است که وی در اواخر عمر به همراه تعدادی از یارانش قصد سفر به کربلا را داشته، که هنگام عبور از مرز، کاروان آنها مورد آزار و اذیت سربازان عثمانی قرار می گیرد. با وجود آنکه در این زمان زینب سن بالایی داشته، اما به همراه یارانش قرارگاه مرزی را با خاک یکسان میکنند و وارد خاک عراق میشوند. متأسفانه از آن به بعد از سرنوشت وی و بازگشتش به ایران یا ماندن در عراق اطلاعات موثقی در دست نیست.
به سبب فرهنگ حاکم بر کشور ایران در طول سالیان و سماله مردسالاری، زینب پاشا همواره در متون تاریخی مورد غفلت واقع شده است. اما رشادتهای این زن آزاده و شجاع بقدری بوده است که دلاوریهایش همواره زبانزد مردم آذربایجان بوده است. هرگاه نیاز به مثالی از شجاعت باشد، نام زینب را به زبان میآورند. اشعاری نیز در وصف شجاعتهای زینب سروده شده است. از جمله این شعرا میتوان به میرزا فرخ نامی اشاره کرد.
هم اکنون مجسمه زینب پاشا در موزه مشروطه تبریز قرار دارد.
یکی از اشعاری که در وصف زینب پاشا سروده شده است:
“زینب پاشا الده زوپا اوز قویدی بازار اوستونه
گویا کی دشمن اوز قویوب اوردوی تاتار اوستونه
چادر شبین باغلوب بئله هم چیرمیوب قوللارینی
یاشماقیله دوتموش یوزینی، هم ساللانان پوللارینی
تنظیم ائدیب ئوز نقشهسین، هم گیتدیگی یوللارینی
فرمان وئریب یولداشلارین اویناتدی اغیار اوستونه…..
زینب پاشا الده زوپا اوز قویدی بازار اوستونه
بو ملتین هر حقینی اولدیقجا قاندیرماق گرهک
آنباردارین تکلیفینی چوخ یاخشی آندیرماق گرهک
آخیردا هیچ زاد اولماسا لاپ اوددا یاندیرماق گرهک
آذوقهنی ییغمیش قویان دیناری دینار اوستونه…”