تاریخدانان و باستانشناسان همواره سعی میکنند که ارتباطی میان اسطورهها و باورهای افسانهای مردمان با تاریخ یک سرزمین بیابند. در برخی از موارد شباهتهای اعجابآوری میان اسطوره و تاریخ یافت میشود و گاهی هم پیوندی در میان نیست. در ایران، شاهنامه کتابی است که جمع کثیری از مکانها، شخصیتها و رویدادهای اسطورهای را در برمیگیرد. بسیاری از این عناصر اسطورهای در قالب باورهای مردم به یادگار باقی مانده، تا جایی که به دانستههای عامیانه تبدیل شده است. حتی بیشاز این، گاهی معانی و تاویلهای عرفانی با مضامین اسطورهای پیوند یافتهاند.
کیخسرو یکی از شاهان اسطورهای شاهنامه است که ویژگیهای مشابه با شخصیت تاریخی کوروش کبیر دارد. علاوه بر این، داستان زندگی و پایان کار او هم در عرفان و هم در باورهای مردم متجلی شده است. از طرفی سیمرغ پرندهای اسطورهای است که گاهی یک شخصیت تاریخی قلمداد میشود و همچنین با مضامین عرفانی در فرهنگ ایرانی درآمیخته. این نوشتار قصد دارد رابطهای را میان اسطوره کیخسرو و سیمرغ و باورهای عامیانه بیابد و در این راه از ادبیات عرفانی – فلسفی ایرانی بهرهمند میشود. به عبارت دیگر، این مقاله تنها یک نظریهی قابل نقد است که هدفش بررسی ساختارشناسی عرفانی یک افسانه و مکانمندی مربوط به آن است.
کیخسرو
کیخسرو مرکب است از کی + خسرو. در اوستا به صورت Kavi Haosravah ، در سانسکریت Sushravas و در پهلوی، kay – Husrav آمده است. خسرو در پهلوی به صورت husrav (نیک شهرت) و Xu-srav، در اوستا hu-sravah (به معنای نیکنامی و مشهورT) آمده و معرب آن “کسری” است. کوی در اوستا به معنی شاه و فرمانرواست.” بنابراین میتوانیم کیخسرو را شاه یا فرمانروای نیکنام معنی کنیم.
از پادشاهان کیانی است و در اوستا با تکریم و احترام از او یاد شده. در متون پهلوی او از جاودانانی است که در رستاخیز به یاری سوشیانس (موعود زرتشتیان) بر میخیزد. در شاهنامه او چهرهی یک شاه – پهلوان را به خود میگیرد.
در فروردین یشت، کردهی ۲۹ از او ستایش شده است:
“فروهر پاکدین کیخسرو را میستاییم”
“او دلاوری است که سرزمینهای ایرانی را متحد میسازد، بر همه کشورها فرمان میراند و فرمانروایان ستمکار را برمیاندازد.”
در طول تاریخ ادبی ایران، برخی او را پیامبر (بر اساس نوشتههای فارسنامه و مجمل التواریخ و القصص) و بعضی او را کورش (بر اساس آثار الباقیه) پنداشتهاند.
کیخسرو فرزند سیاوش و نوهی کیکاووس است. مادر کیخسرو فرنگیس، دختر افراسیاب تورانی است. پادشاه هفت کشور است. او را برپا دارندهی کنگدژ دانستهاند. کیخسرو پیش از آنکه زرتشت ظهور کند، بر آیین مزدا آگهی داشت و آن را به کار میبست. (دینکرد، نهم، فصل ۱۶، فقره ۱۹). از میان کارهای او، بیش از همه، دو کار اهمیت دارد؛ یکی آنکه بتکدهی بددینان را بر کنار دریاچهی چیچست (دژبهمن در شاهنامه) ویران کرد (دینکرد، نهم، فصل ۲۵، فقره ۵، مینوک خرد، فصل ۲۷، فقره ۶۱) و در این باب در بندهشن نیز سخن رفته است… بنابر اشارات داتستان دینیگ (فصل ۹۰، فقره ۶۰)، کیخسرو آتشهای مقدسی در کنگ که در آنجا پادشاهی میکرد بر فراز جبالی که میان ایران و توران واقع است، بنشاند. دومین کار بزرگ وی آن بود که افراسیاب و گرسیوز را کشت.
مصطفی رحیمی در کتاب “سیاووش بر آتش” چنین مینویسد:
“در شاهنامه دو شاه کاملا استثنایی، یکسره اهورایی و دادگر داریم: فریدون و کیخسرو. این هر دو به جستجوی تخت نمیآیند، باید در طلبشان رفت و از نهانگاه بیرونشان آورد.”
“کیخسرو بر خلاف بسیاری از پادشاهان بدنام و دژخوی، نه تنها پادشاه کامل بلکه انسان کامل نیز هست. او چون جمشید دارای جام جهاننماست که با چشمهای همهبین خورشید و با بینش رازدان خدا، عین بینایی و دلآگاهی است.”
“داستان پیدا شدن کیخسرو از این قرار است که شبی سروش به خواب گودرز آمده بدو گفت که چارهی درد ایران در این است که کیخسرو، پسر سیاوش، را به ایران آورید و جز از گیو، پسر تو، کسی این کار را نتواند ساخت. گیو به امر پدرش گودرز رهسپار دیار توران شد، پس از چندی کیخسرو را پیدا کرده با مادرش فرنگیس به ایران آورد و به شاهی برگزید.
دژ بهمن را گرفت و پس از گرفتن قلعه، در آنجا آتشکدهی معروف به آذرگشسب را ساخت و در کنار دریاچهی چیچست قربانی نمود.”
در روایات اینگونه آمده است که کیخسرو در طول شست سال پادشاهی بر دشمنانش پیروز و کامیاب میشود.
نیابد کسی زین فزون کام و نام بزرگی و خوبی و آرام و جام
کیخسرو بعد از یک دوره پادشاهی آرمانی از همه تعلقات جهانی دست میشوید. نیایش به جای میآورد و پس از قبولاندن لهراسب به جانشینی خود به طورمرموزی ناپدید میشود. “بنا به روایتکتابهای پهلوی، کیخسرو ناپدید میشود ولی نمیمیرد. وظیفه او بخصوص در این خواهد بود که گرشاسب پهلوان را در دوران سوشیانس بیدار کند.” روایت مشابهی وجود دارد که: “کیخسرو در آخر عمر از دنیا دلسرد شد و یک هفته به نماز ایستاد و در به روی خود بست. شبی سروش را در خواب دید که به او مژدهی سفر مینوی داد و گفت لهراسب را جانشین خود گردان. کیخسرو از آن پس با بزرگان به کوه و بیابان رفت و دیگر او را نیافتند.
در شاهنامه داستان کیخسرو به جهان باقی چنین آمده است که شبانگاه در چشمهای تن بشست و چون بامداد شد از او اثری نیافتند.”
“دارمستتر افسانه به کوه رفتن و ناپدید شدن کیخسرو را با یکی از وقایع حماسه معروف هندوان مهابهاراتا مقایسه کرده است. در این حماسه یودهیشدهیرyudhisdhira از جهان بیزار شد و پس از تعیین جانشین خود با چهار برادرش به دامنههای کوه هیمالیا روی آوردند. همراهان او یکی پس از دیگری در راه از پای در میآمدند، اما یودهیشدهیر و سگ باوفایش دهرمه (dharma راستی) به بهشت قدم نهادند.” چنانکه جلوتر خواهیم دید، عناصر “شاه” یا “امیر”، “سفر به کوه”، “حضور همراهان در سفر”، “تن شستن در چشمه” و “ناپدید شدن” نه تنها با مضامین عرفانی در ارتباط است بلکه به عنوان باور در ذهن مردم تا امروز باقی مانده است.
نماد شناسی پرنده
بهنظر میرسد شباهتهایی میان سفر کیخسرو و از نظر پنهان شدن او، با سفر پرندگان و به تعالی رسیدنشان در ادبیات عرفانی- فلسفی ایران وجود دارد.
معمولا از سفر معنوی پرندگان با عنوان رسالهالطیر در ادبیات ایران یاد میشود. رسالهالطیرها در آثار ابن سینا، امام محمد غزالی، سهروردی، عطار نیشابوری، نجمالدین رازی و … وجود دارند. اگر بخواهیم معنای رمزی رسالهالطیرها را به صورت خلاصه بیان کنیم، اشاره خواهیم کرد که: “در رسالهالطیرها، نفوس مستعد به صورت پرندگانی ظاهر میشوند که با پرواز خود موانع سفر را یکی پس از دیگری طی میکنند تا به اصل و پادشاه خویش بپیوندند. این پیوند پس از ریاضت و ترک حواس صورت میگیرد و در حالتی میان خواب و بیداری، یا مرگ ارادی؛ و معرفت عرفانی نیز از طریق کشف و شهود به دست میآید و نه از طریق آگاهی و استدلال منطقی.”
وقتی این چند خط بالا را با خواب دیدن و در ادامه به سوی مرگ ارادی رفتن کیخسرو، و همچنین سفر به همراه یاران مقایسه میکنیم، متوجه میشویم که سفر پرندگان شبیه به سفر کیخسرو و یارانش است. مطالعه رسالهالطیرها ما را به این نظر نزدیک میکند که در همگی آنها مرغان سفر دشواری را از فراز کوهها پشت سر میگذارند. در این سفر یا امیر و سروری دارند و یا به دنبال پادشاه و هدفشان اختیار شاه مرغان است.
“هندرسن، یکی از شاگردان یونگ، در مقالهای پرنده را یکی از “سمبلهای تعالی” شمرده است.” و “ابن سینا اولین کسی است که معراج روح را از عالم خاک به سوی افلاک، در رمز پرواز مرغ و عبور او از کوهها بیان کرده است.”
“مرغ نماد جان یا نفس است؛ بدین معنی که نفس خود را به صورت ذاتی بالدار میبیند که به سوی عالم افلاک که موطن اوست، پرواز میکند و این رمزی بسیار کهن است.” (مدخلی بر رمزشناسی عرفانی، جلال ستاری، ص ۱۱۹)
“مرغان منطقالطیر نیز پس از قطع هفت وادی عرفانی (طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا) است که به درگاه سیمرغ نایل میگردند” که سیمرغ در اینجا نمادی از تعالی تلقی میشود.
توجه به مطالب فوق باز هم نکات مشابهی از سفر کیخسرو و یارانش و سفر مرغان را به ما یادآوری میکند. کیخسرو و یارانش بسان همان مرغانی هستند که در فکر معراج روح از عالم خاک به سوی افلاک هستند و از فراز کوهها سفر میکنند. این سفر یک سفر صعودی است و مفهوم به بلندا دست یافتن یا به عبارتی به تعالی رسیدن را در بطن خود دارد.
سیمرغ
سیمرغ را بزرگترین مرغان و ارزشمندترین آنها میدانند. در روایات عربی از سیمرغ با نام عنقا یاد شده است.
“محققان واژهی سئنه در اوستا را به شاهین و عقاب ترجمه کردهاند و با ورغن اوستایی یکی دانسته و سئن مورو (مرغ سئنه) اوستایی را همان سیمرغ فارسی و نیز نام حکیمی دانا میدانند.”
“سیمرع چنانکه از شاهنامه برمیآید، مرغی است ایزدی که بر کوه البرز آشیان دارد و زال را با بچگان خویش می پرورد. هنگامیهم که زال با آغوش حانواده بر میگردد،
پری از سیمرغ با خود میآورد تا هنگام درماندگی وی را به یاری بطلبد. دو بار دیگر سیمرغ در شاهنامه ظاهر میشود و هر بار گرهی از کار فروبستهی زال میگشاید:
یک بار هنگام زادن رستم از مادر و بار دیگر در نبرد رستم و اسفندیار، هنگامی که رستم و رخش زخمهای سهمگین برداشته بودند و زال با چارهجویی سیمرغ بر درخت گز دست یافت و رستم با پیکان به زهر آبداده، کار اسفندیار را یکسره کرد.”
سیمرغ در باور ایرانیان مقام ویژهای دارد: “وقتی هفت کشور پدید آمدند، سیمرغ به دریای فراخکرد رفت و بر درخت بس تخمه منزل گزید. زرتشت در دومین دیدار خود در مجمع امشاسپندان به زیارت بهمن رفت و در آنجا از میان مرغان با سیمرغ دیدار کرد.” از طرفی “بعضی از صفتهایی که در اوستا و دیگر کتابهای مذهبی زرتشتی و شاهنامه به سیمرغ نسبت داده شده است کاملا رنگ انسانی دارد، مانند چارهگری، پزشکی یا سخن گفتن.
در بخش نود و هفتم فروردین یشت آمده است: فروهر پاکدین سئن پسر اهوم ستوت را میستاییم؛ نخستین کسی که با صد نفر پیرو در این زمین ظهور کرد. در بخش صد و بیست و ششم فروردین یشت نیز از یک خانواده به نام سئن و سه تن از افراد آن یاد شده است. همین شخصیت روحانی است که به احتمال قوی در وجود سیمرغ افسانهای حلول کرده و با آن آمیخته شده است و شاید به همین دلیل، بعضی از فرهنگهای فارسی سیمرغ را نام حکیم و دانایی دانستهاند؛ مثلا در برهان قاطع چنین آمده است: سیمرغ به معنای نام حکیمی است که زال در خدمت او کسب کمال کرد.
در متون پهلوی نیز بدین نام بر میخوریم. در بند پنجم فصل ششم از دینکرت، آنجا که از دستورات دین زرتشت سخن میگوید، دربارهی سئن چنین آمده است: سئنه صد سال پس از ظهور زرتشت متولد شد و دویست سال پس از ظهور دین درگذشت. او نخستین پیرو مزدیسناست که صد سال زندگی کرد و با صد تن از مریدان خویش به روی زمین آمد. در بند ۱۷ از فصل ۲۴ کتاب نهم دینکرت، سئنه از شاگردان زرتشت معرفی شده است. ” اینکه سیمرغ مرغ ارزشمندی است و حتی به قالب انسانی حکیم در میآید ما را به یکسان دانستن سفر مرغان -که معمولا پادشاهی (به نام سیمرغ) دارند و یا به طلب پادشاهی میروند- با سفر کیخسرو و یارانش تشویق میکند. ما میتوانیم سیمرغ را کیخسرو و سی مرغ را یاران او قلمداد کنیم.
تاویلهای عرفانی از کیخسرو و سیمرغ
۱) کیخسرو
“شیخ اشراق معتقد است وقتی نفس پاک شود انوار الهی شخص را فرو میگیرند و مانند آهن گداختهای که در مجاورت آتش خاصیت سوزاندن مییابد، او هم در اجسام و نفوس تاثیر میکند و جهان ماده مطیع او میشود. بهخصوص پادشاه اگر در آیات جبروت بیاندیشد و با عشق نورانی خود را تلطیف کند و به احسان و دادگری متصف شود بر دشمنان پیروز میگردد. شیخ اشراق در این مورد با استناد به آیاتی از قرآن، چنین پادشاهی را از جملهی حزب خدا میداند که به فرمودهی حق، پیروز و رستگار است. سپس با ستایش بسیار به دو تن از پادشاهان داستانی ایران، فریدون و کیخسرو اشاره میکند که چون در حد توانایی خویش حق را ستایش و پرستش کردند، از فیض کیان خره به بزرگی و قدرت رسیده و منشاء خیر و عدل گشته و بر دشمنان خود ضحاک و افراسیاب پیروز شدهاند.
سهروردی در باب فرٌ و پادشاهان فرهٌمند از جمله فریدون و کیخسرو میگوید: و نوری که معطی تایید است که نفس و بدن و بدو قوی روشن گردد در لغت پارسیان خره گویند و آنچه ملوک خاص باشد آن را کیان خره گویند. و از آن جمله کسانی که بدین نور و تایید رسیدند خداوند نیرنگ ملک افریدون… و دوم از ذریت او ملک ظاهر کیخسرو مبارک که تقدس و عبودیت را بر پای داشت از قدس صاحب سخن شد و غیب با او سخن گفت و نفس او به عالم اعلی عروج کرد و متنقش گشت به حکمت حق تعالی و انوار حق تعالی او را پیدا شد و پیش او باز آمد و معنی کیان خره دریافت و آن روشنی است که در نفس قاهر پدید آید که سبب آن گردنها او را خاضع شوند.”
در الهینامهی عطار نیشابوری شعری هست که در آن کیخسرو همچون روحتاویل شده است، چنانکه افراسیاب به نفس اماره، بیژن به نفس ناطقهی انسانی، چاه به جسم، رستم به پیر راه بلد و …
تو را افراسیاب نفس ناگاه چو بیژن کرد زندانی در این چاه
…
تو را پس رستمی باید در این راه که این سنگ گران برگیرد از چاه
…
بر کیخسرو روحت دهد راه نهد جام جمت بر دست آنگاه
قبلتر اشاره کردیم که کیخسرو دارای جام است و بارها از “جام کیخسرو” در اشعار شاعران ذکر به میان آمده است. در عرفان ایرانی این جام به دل، روح، نفس دانا، عالم غیب و تجلیات قدسی تاویل شده است.
۲) سیمرغ
“تقریبا تمام صفتها و قابلیتهای سیمرغ در فرهنگ اسلامی به جبرییل از فرشتگان مقرب تفویض شده است یا میتوان گفت: در وجود جبرییل جمع است.
صورت ظاهری یا تجسم مادی سیمرغ و جبرییل به یکدیگر شباهت دارد.”
سیمرغ به عنوان پرنده بال دارد، جبرییل هم فرشته است و فرشتگان بنابر آیهای از قرآن کریم به داشتن بال توصیف شدهاند.
“سیمرغ بر درخت ویسپوبیش یا هرویسب تخمک آشیان دارد. جبرییل نیز بر درختی مقدس و آنجهانی مقام دارد که گاه سدرهالمنتها و گاه طوبا خوانده میشود.”
“سیمرغ به سبب صفات و استعدادهای خارقالعادهی ظاهری و معنویاش، همه جا به منزلهی شاه مرغان تلقی شده است. چون نفوس ناطقهی انسانی در فلسفهی مشایی از عقل فعال یا جبرییل فایض شده است، جبرییل نیز نسبت به نفوس ناطقهی انسانی، بهمنزلهی پدر یا ملک است. در چشمانداز عرفانی، پرواز پرندگان برای رسیدن به سیمرغ یا پادشاه خویش، بهمنزلهی عروج ارواح انسانی به سوی جبرییل یا عقل فعال است و بنابراین، سیمرغ در منطقالطیر عطار، رمز حق نیست، بلکه رمز جبرییل است و مرغان نیز ارواح آدمیان. این نکتهای است که هم حاج ملاهادی سبزواری و هم هانری کربن بدان توجه کردهاند.”
مطرح شدن سیمرغ به عنوان شاه مرغان، پرواز پرندگان برای رسیدن به سیمرغ به منزلهی عروج ارواح انسانی و مرغان را با ارواح آدمیان نسبت دادن، بار دیگر جسارت ما را برای یکسان دانستن سفر کیخسرو و یارانش، با سفر مرغان افزایش میدهد.
“عطار نیشابوری در اثر جاویدان خود، منطقالطیر، از سیمرغ، ذات باریتعالی را اراده کرده و اینکه سرانجام سی مرغ به سیمرغ میرسند، وحدت در کثرت، و کثرت در وحدت را نشان داده است.
و تصویری که شهابالدین سهروردی از سیمرغ به دست داده: پرواز کند بیجنبش و بپرد بیپر، و نزدیک شود بیقطع اماکن، و همه نقشها از اوست و او خود بیرنگ، همه بدو مشغولند و او از همه فارغ… مبین این است که سیمرغ را چیزی در حد جلوهی حق دانسته است.
مولانا نیز او را نمایندهی عالم بالا و مرغ خدا و مظهر عالیترین پروازهای روح و انسان کامل شناخته است که به دلیل ناپیدا بودن آن، مثال تجرد و آیینهی کمال نیز تواند بود. مرشد مولوی، شمس تبریزی نیز او را نقطه ی کمالی یافته است که دیگر مرغان به سوی او میروند و به دیدار قاف خرسند میشوند.”
باورهای عامیانه
در رابطه با غایب شدن و جاودانگی کیخسرو روایتهای فراوانی وجود دارد. اما موضوع جالب اینکه بیشتر روایتها تشابهاتی دارند که قابل توجه است. در این روایتها کیخسرو بعد از سالها پادشاهی بر ایران زمین (در پی ندایی که شنیده یا خوابی که دیده و دانسته عمرش به پایان رسیده) تصمیم میگیرد از تاج و تخت کناره بگیرد و به سویی که فراخوانده شده، برود. هر یک از افسانههای عامیانه مکان خاصی را از جمله دهکده برفیان در شهرستان خمین، کوه گشار واقع در کوهستان خمسهی جیرفت، کوه بهلول در کوهستان دالاهو کرمانشاه، گردنهی بیژن در روستای شیبانی منطقه سیسخت، دامنههای کوه دنا و … به عنوان محل ناپدید شدن کیخسرو ذکر میکنند.
اما حضور کوهی که کیخسرو به آن سمت میرود، غاری که در آن از نظرها پنهان میشود، چشمهای که خود را در آن میشوید و یارانی که با او در این سفر نامعلوم همراه هستند از عناصر اصلی و ثابت افسانهها و روایتها به شمار میروند. در این افسانهها گاهی تعداد یاران کیخسرو دو نفر، گاهی چهار نفر، هفت نفر، چهل نفر و در بسیاری از مواقع سی نفر است. جالب این است که همیشه یا همه این یاران از بین میروند و یا تنها بخشی از آنان زنده میمانند. موضوع قابل توجه دیگر این است که وقتی محل ناپدپد شدن کیخسرو، در منطقه سیسخت است، تعداد یاران و همرهان سی نفر ذکر شده و همین موضوع وجه تسمیه سیسخت به شمار میرود. مثلا در یکی از وایتها، وقتی سی یار کیخسرو از شدت برف و سرما تلف میشوند، آنها را در محلی که سرسخت نام داشته دفن میکنند. نام آن محل اکنون سیسخت است. در روایت دیگر، سی نفر از همراهان کیخسرو بر اثر وزش باد از کوه پرت میشوند، که آن محل به مناسبت مرگ آن سی نفر، سیسخت نامیده میشود. در روایت دیگری سی نفر از یاران شایسته و سرسخت کیخسرو در اثر برف و سرمای زیاد میمیرند و به همین جهت به آن منطقه، سیسخت نام دادند.
بنابراین سفر کیخسرو در باورهای امروزی مردم با دانستههای اسطورهای که از شاهنامه داریم یکسان است و از طرفی منافاتی با سفر مرغان (سی مرغ) ندارد. در روایتهای فوق همراهی سی نفر با پادشاه و سرسختی آنان برای بودن با وی، تشابهاتی با سرسختی سی مرغ برای رسیدن به سیمرغ در منطقالطیر دارد. حضور عناصری همچون سفر دشوار، عبور از کوه از تشابهات دیگر روایتهای مربوط به اسطوره کیخسرو و داستان ذکر شده در منطقالطیر است.
نتیجه:
سفر ارادی (به مثابهی ریاضت) کیخسرو (به مثابهی شاه آرمانی و انسان یا روح متعالی) با همراهی یارانش (که باور مردم علاقمند است تعداد این یاران را ۳۰ نفر فرض کند)، عبور از کوهها (به مثابهی دست یافتن به تعالی) و شتافتن به سوی مرگ (به مثابهی فنا و آخرین مرحلهی عرفان)، در پی خوابی (به مثابهی کشف و شهود) که میبیند، شبیه به سفر مرغان (سی مرغ – همان یاران کیخسرو) است تا به رمز سیمرغ (روح متعالی) دست یابند.
تن شستن کیخسرو در چشمهی آب به معنی دست شستن از تعلقات دنیوی و از نظر پنهان شدن در غار به مفهوم بازگشت به اصل است. همچنین نامگذاری سیسخت به عنوان یکی از مکانهایی که به باور مردم پنهان شدن کیخسرو به همراه سی تن از یارانش در آنجا اتفاق افتاده با داستان سی مرغ قابل تامل است.
آرش نورآقایی
منابع:
– خاتون آبادی، افسانه، کیخسرو: آرمان شاه ایرانیان، موسسه فرهنگی – هنری جهان کتاب، ۱۳۹۱
– پورنامداریان، تقی، رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی: تحلیلی از داستانهای عرفانی، فلسفی ابن سینا و سهروردی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۸۳
– اوشیدری، جهانگیر، دانشنامهی مزدیسنا، واژهنامهی توضیحی آیین زرتشت، نشر مرکز، تهران، ۱۳۷۱
– قلیزاده، خسرو، فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایه متون پهلوی، کتاب پارسه، تهران، ۱۳۸۷
– محمدجعفر، یاحقی، فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی، فرهنگ معاصر، تهران، ۱۳۸۶
– واحد دوست، مهوش، نهادینههای اساطیری در شاهنامهی فردوسی، سروش (انتشارات صدا و سیما)، تهران، ۱۳۷۹